على علیه السلام در سخاوت مشهور و کعبه آمال مستمندان و بیچارگان بود. هر کسى را فقر و نیازى میرسید دست حاجت پیش على علیه السلام مى برد و آن حضرت با نجابت و اصالتى که در فطرت او بود، حاضر نمیشد آبروى سائل ریخته شود.
حارث همدانى دست نیاز پیش على علیه السلام برد، حضرت فرمود آیا مرا شایسته درخواست دانسته اى؟
عرض کرد بلى یا امیرالمؤمنین. على علیه السلام فورا چراغ را خاموش کرد و گفت این عمل براى آن کردم که تو را در اظهار مطلب خفت و شکستى نباشد.
روزى مستمندى به على علیه السلام وارد شد و وجهى تقاضا کرد؛ على علیه السلام به عامل خود فرمود او را هزار دینار بدهد؛ عامل پرسید از طلا باشد یا نقره؟ فرمود براى من فرقى ندارد هر کدام که به درد حاجتمند بیشتر میخورد از آن بده.
معاویه که دشمن سرسخت آن حضرت بود روزى از یکى پرسید: از کجا میآئى؟
آن شخص از راه تملق گفت از پیش على که بخیل ترین مردم است! معاویه گفت واى بر تو از على سخى تر کسى به دنیا نیامده است؛ اگر او را انبارى از کاه و انبارى از طلا باشد، طلا را زودتر از کاه میبخشد.
یکی از مشکلاتی که پس از پیامبر(ص) دامن گیر جامعه اسلامی، به ویژه در زمان عثمان شده بود، دنیاگرایی و رفاه طلبی مسلمانان، به ویژه در سطح والیان و حاکمان بود. این امر سبب گردید اختلاف طبقاتی شدیدی در جامعه ایجاد شود.
حضرت علی(ع) در یکی از خطبه هایشان، جامعه زمان خود را همانند جامعه جاهلی معرفی کرده و می فرمایند: «آگاه باشید! که بلا به شما بازگشته است؛ مانند بلای روزی که خداوند متعال، پیامبر شما را برانگیخت. سوگند به آن کسی که پیامبر را برانگیخت! هر آینده آزمایش می شوید؛ مانند دانه ای که در غربال ریزند. . . . »1
ایشان برای از میان بردن فساد اجتماعی اقداماتی انجام دادند که عبارتند از:
۱. امتیازهای طبقاتی را لغو کردند و میان سفید و سیاه، مولا و عبد، عرب و عجم، حقوقی مساوی وضع کردند. به عبارتی، حضرت علی(ع) با تبعیض های گوناگون نژادی، مذهبی و اداری مبارزه کردند؛
۲. با نظارت اجتماعی، به کنترل مفاسد و بزهکاری می پرداختند. حضرت با هرگونه مفاسد اجتماعی مبارزه می کردند و جلوی هرگونه تخلّفی را می گرفتند و حدود الهی را در جامعه اجرا می کردند. حضرت مجرمانی را که در بیابان های دوردست مرتکب جنایت و قتل شده بودند و هیچ گونه آثار جرمی از خود به جای نگذاشته بودند، شناسایی می کردند و به کیفر می رساندند. 2
کارنامه تاریخ بشریت پر است از نقاط تاریک و روشن که مطالعه پیرامون آنها، بیش از هر چیز، به گشت و گذار در اقیانوسی بیکران میماند و هر چه پیش تر رویم، گنجینههایی شگرف به کف میآوریم. این نیز بر خردمندان آشکار است که هر وجود گرانبهایی به سبب ارزش والایش، دشمنانی از قبیلهی کبر و خباثت دارد. علی بن ابیطالب (علیه السلام) که محمد (صلی الله علیه و آله) او را با حق و حق را به همراه وی خواند،[1] گوهر تابناک اهل حقیقت است و روشن است که حق همواره دشمنانی از جنس باطل داشته است.
اهالی جهل، از سر کینهای که نسبت به مولا امیرالمؤمنین دارند، تلاش میکنند که ایشان را شریک جرمِ صحابهنمایان و نااهلان بخوانند و محبت عمیق ایرانیان به حضرت را، بیمعنی مینامند. حال آنکه سابقاً روشن شد که ایشان از آنجا که مظهر اسماء الله هستند، به همگان محبت عام، و به دوستان محبتی ویژه داشتند. پیش تر، نمونههایی چند از گفتارها و نوشتارهای ایشان پیرامون مردمان ایرانی بیان شده بود.[2] اکنون برگی دیگر از کارنامهی درخشان و نورانیت سیرهی عملی حضرت بیان خواهد شد.
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ
رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ
یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ
الْکَافِرِین»
«اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده،
برسان و اگر چنین نکنى، رسالتش را نگزارده اى و خداوند، تو را از [ گزند]
مردم حفظ مى کند. خداوند، کافران را هدایت نمى کند». [۱]
پیامبر خدا به سال دهم هجرى حج گزارْد. او پیش از حرکت به سوى حرم الهى، دستور داده بود که همگان را از قصد حج گزارى اش در آن سال، آگاه کنند. بدین سان، مسلمانان از راه هاى دور و نزدیک، آهنگ حج کرده بودند و از این روى، جمعیت عظیمى به هم آمده بود.
در آن هنگامه عظیم، پیامبر صلى الله علیه و آله بارها با مردم، سخن گفت و در خطبه بلند روز «عَرَفه» بر بقایاى فرهنگ و معیارهاى جاهلى خط بطلان کشید و مردمان را به استوارگامى در راه حق و بنا نهادن زندگى بر اساس معیارها و ارزش هاى الهى فرا خوانْد و بر چنگ زدن به کتاب الهى و سنّتِ عترت خویش تأکید کرد.
اخراج بعضى قبایل یهود مانند بنى نضیر و بنى قریظه از اطراف مدینه آنها را نسبت به مسلمین و مخصوصا نسبت به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله خشمگین ساخت و چند تن از رؤساى قبایل مزبور به مکه رفته و آمادگى خود را علیه پیغمبر صلى الله علیه و آله به منظور کمک و همراهى با قریش اعلام داشتند. بزرگان قریش از این فرصت استفاده کرده و از پیشنهاد آنان استقبال نمودند. در نتیجه کلیه قبایل بت پرست مکه به همدستى طوایف یهود در سال پنجم هجرى بسیج عمومى کرده و با تعداد ده هزار نفر به فرماندهى ابوسفیان و دستیارى گروهى از یهود براى ریشه کن ساختن نونهال اسلام متوجه مدینه شدند.