امام علی علیه السلام

کرامات امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام

کرامات امام علی علیه السلام

شجاعت و هیبت على علیه السلام

صفت شجاعت یکى از ارکان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در امور خطیره و هولناک و مظهر تام و مصداق حقیقى آن وجود على علیه السلام بود.

بنا به نقل مورخین رنگ على(ع) گندمگون، چشمان مبارکش درشت و جذاب، ابروانش پیوسته و پر پشت، دندانهایش محکم و سفید و چون مروارید بود. دست و بازو و ساعد بى نهایت قوى و گوشت آن پیچیده و محکم و در تمام عرب به سطبرى بازو و محکمى عضلات مشهور بود چنانکه گوئى گوشت و پوست و استخوان آنرا کوبیده و آنگاه دست بازو و ساعد ساخته‏ اند.

على علیه السلام متوسط القامه بود و تمام گوشت بدن او ورزیده و محکم و چون آهن صلب به نظر می آمد و بطور کلى آنحضرت در اعتدال مزاج و رشد جسمانى و در نهایت نیرومندى بود. مورخین عموما معتقدند که شجاعت و زورمندى على علیه السلام در تمام عرب منحصر بفرد بود، پدرش ابو طالب او را با جوانان عرب بکشتى وا میداشت و آنحضرت با اینکه از جهت سن خیلى کوچکتر از آنان بود ولى با سرعت عجیبى آنها را بر زمین میزد. از زبیر بن عوام نقل کرده ‏اند که قسم یاد کرد و گفت در هیچیک از جنگها از هیچ شجاعى نترسیدم مگر در مقابل على علیه السلام که از شدت وحشت خود را گم می کردم. و این تنها زبیر نبود که از مقابله با او وحشت می نمود، بلکه تمام قهرمانان نیرومند و مردان رزم از تصور مقابله با او به وحشت افتاده و در برابرش عرض اندام نمی کردند...


چه خوب گفته شاعر:

اغمد السیف متى قابله‏ 
کل من جرد سیفا و شهر
(1)


هیبت على علیه السلام به حدى بود که چون چشم مبارزى به او می افتاد، رعب و وحشت سراسر وجودش را فرا می گرفت و در اثر هیبت آنحضرت نیروى هر گونه مقاومت و تهاجم از وى سلب شده و با کمال درماندگى طعمه شمشیر او می گشت، چنانکه خود آنجناب در پاسخ این سؤال که به چه چیزى بر مبارزان غلبه کردى، فرمود: کسى را ملاقات نکردم جز اینکه او مرا علیه جان خود کمک نمود (سید رضى علیه الرحمة دنبال کلام امام فرماید مقصود حضرت تمکن هیبت او در دلها است) (2)


رشادت ها و جانفشانی هاى او در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله همه را متحیر و متعجب نمود و خوابیدن وى در شب هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله در فراش آنحضرت از یک قلب قوى و روح بزرگ حکایت می کند، ثبات و پایدارى على علیه السلام در صحنه ‏هاى کارزار در برابر حملات عمومى دشمن براى مردم دیگر محال و غیر ممکن است. معاویه براى اینکه لشگر آرائى خود را به گوش على علیه السلام برساند، در یکى از نامه‏ هاى خود به آنحضرت نوشت که سپاهى عظیم براى جنگ او آماده نموده است، طرماح به معاویه گفت ترسانیدن تو على را از زیادى و انبوهى سپاه مثل ترسانیدن مرغابى است بزیادى آب!

حضرت سجاد علیه السلام در مجلس یزید ضمن ایراد خطبه‏ اى که خود را معرفى می کرد، به پاره ‏اى از اوصاف و فضائل على علیه السلام اشاره نمود و فرمود: من پسر کسى هستم که از همه قوى‏ تر و شجاع ‏تر و در عزم و اراده از همه استوارتر و چون شیر دلیرى بود که در هنگام جنگ و کشیده شدن نیزه ‏ها و نزدیک شدن سواران، آنها را مانند آسیاب نرم می کرد و مانند تند بادى که در گیاه خشگیده بوزد، آنها را پراکنده می ساخت (3) .


این توصیفى که امام چهارم درباره شجاعت جد بزرگوارش نموده از نظر علاقه و رابطه خانوادگى نبوده است بلکه یک حقیقت غیر قابل انکارى است که یک امام از امام دیگر که مقام و منزلت او بهتر از همه آشنائى داشت، آن را بیان نموده است.

شیخ مفید، شجاعت آنحضرت را نوعى اعجاز دانسته و می نویسد: هیچ جنگجوى کار آزموده ‏اى دیده نشده است که همیشه در جنگ پیروز شود؛ بلکه گاهى بر دشمنش غلبه کرده و گاهى نیز شکست خورده است و همچنین ضربت شمشیر هیچ دلاورى همیشه چنان نبوده است که دشمن در اثر زخم آن جان سپرد، بلکه گاهى فوت کرده و گاهى هم بهبودى یافته است و چنین امرى در طول تاریخ سابقه ندارد، مگر امیر المؤمنین علیه السلام که با هر هماوردى به مبارزه برخاست، بر او چیره گشت و به هر رزمجوئى ضربتى زد، او را به هلاکت رسانید و این هم از موجباتى است که او را از همگان ممتاز می کند و خداوند جریان عادى امور را در هر جا و زمان به وسیله او به هم زده و وجود وى یکى از نشانه ‏هاى روشن خداى تعالى می باشد (4) .


قوت قلب على علیه السلام که از ایمان و یقین وى سر چشمه مى‏ گرفت، در هیچ‏ بشرى دیده نشده است، روزى در جنگ صفین به چهره خود نقاب زده و بصورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز می طلبید؛ پس از آنکه گروهى از مبارزان شام را بخاک هلاکت افکند، معاویه به عمرو عاص گفت: این شجاع قویدل کیست؟

عمرو گفت یا عبدالله ابن عباس است و یا خود على است. معاویه گفت چگونه می توان تشخیص داد؟

عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه به این انبوهى نمی تواند مقاومت کند. تمام سپاهیان را فرمان حمله بده، که از جاى بجنبند و به این جنگجو حمله کنند؛ اگر رو گردانید، ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند، على است؛ زیرا على از تمام عرب اگر به مقابله ‏اش برخیزند رو نمی گرداند، چه رسد به سپاه تو (5) .

معاویه براى آزمایش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او به حرکت در آمد، اما آن مبارز چون کوه آهنین در جاى خود ثابت و بر قرار بود، آنگاه فهمیدند که على علیه السلام است که پیکار می کند؛ لذا فرمان عقب نشینى دادند.


وقتى صداى على علیه السلام در میدان هاى جنگ بلند می شد، دل و زهره قهرمانان آب می گردید و لرزه بر ارکان وجود آنها می افتاد. در جنگ هاى جمل و صفین غالب اوقات یک تنه خود را بر سپاهیان مخالف می زد و صفوف آنها را متلاشى کرده و پراکنده می ساخت.

به تصدیق دوست و دشمن على علیه السلام کرار غیر فرار و اسد الله الغالب و غالب کل غالب بود، زره آنحضرت که به منزله لباس جنگ او بود، مانند پیشبندى فقط با چند حلقه در شانه‏ هاى او به هم وصل می شد و به کلى فاقد قسمت پشت بود؛ علت این امر را از وى سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت به دشمن نخواهم نمود، در اینصورت احتیاجى به پشت بند زره ندارم. سعدى گوید: مردى که در مصاف زره پیش بسته بود 
تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا

در یکى از جنگ ها فرماندهان على علیه السلام از آنحضرت پرسیدند که اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشیده شد؛ ما بعدا شما را کجا پیدا کنیم، خوبست قبلا نقطه الحاقى تعیین شود تا همه به آن نقطه گرد آیند. على علیه السلام فرمود: شما مرا در هر کجا رها کنید من در همانجا خواهم بود و از جاى خود تکان نخواهم خورد (6) .


یکى از اصحاب على علیه السلام خدمت آنحضرت عرض کرد که براى میدان هاى جنگ اسبى تندرو و چالاک ابتیاع کنید که چنین اسبى صاحب خود را در مهلکه‏ ها نجات می دهد. على علیه السلام فرمود: من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم کرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم و دشمن فرارى را نیز تعقیب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر به او برسم؛ بنابراین مرکب من هر چه باشد اهمیتى ندارد (7) .


ابن ابى الحدید گوید: على علیه السلام شجاعى بود که نام گذشتگان را محو کرد و محلى براى آیندگان باقى نگذاشت، در قوت ساعد و نیروى بازو نظیرى نداشت و یک ضربت او براى قوى‏ ترین شجاعان مرگ و هلاکت را پیش می آورد، چنانکه هیچ مبارزى از دست او جان سالم به در نبرد و شمشیرى نزد که احتیاج به دومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را که می کشت، تکبیر می گفت و در لیلة الهریر شماره تکبیراتش به 523 رسید و معلوم گردید که 523 نفر از ابطال نامى را در آن شب به دیار عدم فرستاده است (8).


در جنگ احد پس از آنکه مردان رزمى قبیله بنى عبدالدار بدست آنحضرت کشته شدند؛ غلامى از آن قبیله که حبشى بود و صواب نام داشت، در حالیکه بسیار خشمگین و دهانش کف زده بود، سوگند یاد کرد که بجاى کشته شدگان قبیله خود شخص محمد صلى الله علیه و آله را خواهم کشت! این غلام ضمن اینکه شجاع بود، جثه بزرگى هم داشت؛ لذا مسلمین از او ترسیدند و جرأت مبارزه با او را نداشتند، على علیه السلام چنان ضربتى بر او زد که او را از کمر دو نیم نمود بطوری که بالا تنه ‏اش به زمین افتاد و نیم پائین در حال ایستاده ماند؛ هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمین می خندیدند (9).


در تمام جنگ ها مجاهد فى سبیل الله بود و اندوه و پریشانى مسلمین با وجود وى زائل می گشت، وقتى دست به قبضه ذوالفقار می برد، پیروزى مسلمین محرز و مسلم می شد و هنگامی که پیغمبر صلى الله علیه و آله را از طرف مشرکین غم و اندوهى می رسید و سپاهیان مخالف براى قتل او تصمیم می گرفتند، وجود على علیه السلام باعث بر طرف شدن غم و اندوه پیغمبر می گردید و به همین جهت او را «الکاشف الکرب عن وجه رسول الله» گفتند.


شجاعت و نیروى بازوى على علیه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفین و دشمنانش نیز او را به شجاعت می ستودند، مشهور است که با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن ولید را فشار داد بطوریکه خالد نعره زد و نزدیک به هلاکت بود. در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله بسیار اتفاق افتاده بود که على علیه السلام در مقابل دشمنان ایستادگى کرده بود و اگر آنحضرت نبود کار مسلمین یکسره می شد.


در قاموس زندگانى على علیه السلام کلمه ترس معنى و مفهومى نداشت؛ او نه از جنگ می ترسید و نه از مرگ وحشت می کرد؛ در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هم آغوش بود و بارها می فرمود: «و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه» به خدا سوگند پسر ابیطالب به مرگ بیشتر از طفل شیر خوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است (10) .


در جنگ صفین بدون زره در میان دو لشگر می گشت، امام حسن علیه السلام عرض کرد این عمل در موقع جنگ بى احتیاطى است فرمود: «یا بنى ان اباک لا یبالى وقع على الموت او وقع الموت علیه» (11) . (پسر جانم پدرت باکى ندارد که رو به مرگ رود یا مرگ بسوى او آید.) عده ‏اى از یاران على علیه السلام از این دلیرى و بى باکى او احتیاط می کردند که مبادا از طرف دشمن غافلگیر شود، لذا نزد آنحضرت آمدند و عرض کردند یا امیر المؤمنین شما در مواقع جنگ هیچ گونه احتیاط نمی کنید و از هیچ پیشامدى هراس ندارید در پاسخ آنان این رباعى را فرمود:


اى یومى من الموت افر 
یوم ما قدر ام یوم قدر یوم ما قدر لا اخشى الوغا 
یوم قد قدر لا یغنى الحذرشاعر

فارسى زبان مضمون رباعى فوق را به فارسى چنین سروده است:

از مرگ حذر کردن دو روز روا نیست‏ 
روزى که قضا هست روزى که قضا نیست

‏روزى که قضا هست کوشش ندهد سود 

روزى که قضا نیست در آن مرگ روا نیست‏


هر شجاعى که در جنگ به دست آنحضرت کشته می شد، موجب افتخار قبیله خود می گشت و افراد قبیله از تقابل مقتول با آن شیر بیشه شجاعت مباهات می نمودند؛ چنانکه در غزوه خندق عمرو بن عبدود که بدست وى کشته شد، خواهرش گفت اگر جز على که حقا لیاقت آنرا دارد که قاتل برادرم باشد، دیگرى عمرو را کشته بود؛ تمام عمر می گریستم؛ لکن على را در شجاعت در تمام جهان نظیرى نیست و کشته شدن بدست او عین افتخار و اعتبار است.


ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: روزى معاویه خفته بود. پس از بیدار شدن عبد الله بن زبیر را (که هر دو از شجاعان بودند) در پایین پایش دید که بر تخت او نشسته بود، عبد الله از روى شوخى به معاویه گفت اگر می خواستم تو را (در خواب که بودى) غفلتا می کشتم. معاویه گفت بعد از ما اظهار شجاعت کن! عبد الله گفت براى چه شجاعت مرا انکار میکنى با اینکه من در جنگ برابر على بن ابیطالب بایستادم! معاویه گفت اگر چنین جرأت میکردى یقینا على تو و پدرت را با دست چپ می کشت و دست راستش بیکار می ماند و دنبال دیگرى می گشت که بقتل رساند (12). بارى على علیه السلام ضیغم الغزوات و اسد الله الغالب بود که وقتى پا به میدان محاربه مى‏ گذاشت، نفس‏ هاى دلیران و شجاعان در سینه‏ ها تنگ می شد و به هر فرقه حمله می کرد، عفریت مرگ با صورت هولناکى بر آن گروه نمایان می گشت. رباعى زیر منسوب به آنحضرت است:


صید الملوک ارانب و ثعالب‏ 
و اذا رکبت فصیدى الابطال‏صیدى الفوارس فى اللقاء و اننى‏ 
عند الوغاء لغضنفر قتال
(13)


سفیان ثورى گوید که على علیه السلام در میان مسلمین کوه آهنینى بود و براى کفار و منافقین حریفى نیرومند، خداوند عزت و احترام مسلمین و ذلت و خوارى مشرکین را بدست او قرار داده بود.

ثمره شجاعت و مجاهدت على علیه السلام رواج دین حنیف اسلام و پیشرفت احکام الهى و محو کفر و بت پرستى گردید.


«انا وضعت فى الصغیر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون و ربیعة و مضر.»

(نهج البلاغه خطبه قاصعه)


پى ‏نوشتها:

(1) تمام مردان شمشیرکش هنگام برخورد با او شمشیر خود را غلاف میکردند.

(2) قیل له:باى شى‏ء غلبت الاقران؟فقال علیه السلام:ما لقیت احدا الا اعاننى على نفسه .یؤمى بذلک الى تمکن هیبته فى القلوب.

نهج البلاغه کلمات قصار.

(3) بحار الانوار جلد 45 ص 138

(4)ارشاد مفید جلد 1 باب 3 فصل .56

(5) خود حضرت امیر علیه السلام نیز در نامه ‏اى که به عثمان بن حنیف نوشته، می فرماید: و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها به خدا سوگند اگر تمام عرب به پشتیبانى یکدیگر به جنگ من برخیزند من از آنها رو گردان نمیشوم (نهج البلاغه نامه 45)

(6) افکار امم

(7) امالى صدوق مجلس 32 حدیث 4

(8) کشف الغمه ص 73

(9) منتهى الامال جلد 1 ص 44 نقل بمعنى

(10) نهج البلاغه کلام .5

(11) بحار الانوار جلد 41 ص 2 نقل از مناقب آل ابیطالب.

(12) بحار الانوار جلد 41 ص 143

(13) شکار پادشاهان خرگوش ها و روباه ‏ها است ولى هنگامیکه من سوار می شوم، شکار من شجاعان عرب است. شکار من در موقع جنگ سواران و دلیران است و من هنگام جنگ شیرى بسیار کشنده‏ ام.






منبع: http://www.emamali.net

نظرات 1 + ارسال نظر

khaste nabashid
Ahsant
khoda govvat

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.