امام علی علیه السلام

کرامات امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام

کرامات امام علی علیه السلام

آیه تبلیغ چگونه از جانشینی امام علی(ع) حکایت دارد؟

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین‏»
«اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنین نکنى، رسالتش را نگزارده اى و خداوند، تو را از [ گزند] مردم حفظ مى کند. خداوند، کافران را هدایت نمى کند». [۱]

 پیامبر خدا به سال دهم هجرى حج گزارْد. او پیش از حرکت به سوى حرم الهى، دستور داده بود که همگان را از قصد حج گزارى اش در آن سال، آگاه کنند. بدین سان، مسلمانان از راه هاى دور و نزدیک، آهنگ حج کرده بودند و از این روى، جمعیت عظیمى به هم آمده بود.

 در آن هنگامه عظیم، پیامبر صلى الله علیه و آله بارها با مردم، سخن گفت و در خطبه بلند روز «عَرَفه» بر بقایاى فرهنگ و معیارهاى جاهلى خط بطلان کشید و مردمان را به استوارگامى در راه حق و بنا نهادن زندگى بر اساس معیارها و ارزش هاى الهى فرا خوانْد و بر چنگ زدن به کتاب الهى و سنّتِ عترت خویش تأکید کرد.

Image result for ‫علی وصی الرسول‬‎
 

 

 او در آن سفر، گاه با اشاره و گاه به صراحت، بر این که آخرین سال حضور او در میان امّت است، تأکید کرد. بدین سان، مسلمانان از یک سوى، التهاب از دست دادن پیشوا را داشتند و از سوى دیگر، اشتیاق بهره گرفتنِ هر چه بیشتر و آموختن و راه جُستن را. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز یکسره شور بود و التهاب؛ شورِ حضور در چنین هنگامه اى عظیم در میان انبوهى از مسلمانان و التهابِ رساندن پیام ها و از جمله، مهم ترین و برترین و پر دغدغه ترین پیام!

 مسلمانان از حج بازگشته اند و راهى آبادى ها و شهرهاى خویش اند. در آستانه وادى «خُم»، فرمان الهى، رسول امین را با قاطعیت تمام، خطاب مى کند که: «اى پیامبر! برسان». آهنگ آیه، تأکید و تنبّه هاى آن، و نیز تهدید و پافشارى جدّى بر رساندن پیام ها، همه و همه نشانگر آن است که پیام، بسى مهم است و از دیگر سوى، ابلاغ آن، به لحاظ چگونگى محتوا و جوانب آن، سخت دلهره آفرین.

 اکنون بنگریم پیامى که پیامبر خدا باید ابلاغ مى کرد، چه بوده است؛ پیامى که او با آن همه سختکوشى در راه تبلیغ آموزه هاى الهى و تلاش مستمر در راه گسترش حق و رویارویى با شرک و شکن ناپذیرى و استوارگامى، از ابلاغ آن مى هراسید.

 عالمان شیعه (مفسّران، محدّثان، مورّخان و متکلّمان)، یکسر و بى هیچ گونه تردیدى آیه را به واقعه «غدیر» مرتبط دانسته اند و محتواى پیام را «ولایت و امامت على علیه السلام » تلقّى کرده اند. بدین سان و بر اساس این دیدگاه، آیه در روز هجدهم ذى حجّه نازل شده است و براى تأکید بر ولایت على علیه السلام براى آخرین بار و به گونه اى تأثیرگذار و به یادماندنى در میان انبوه مردمان مسلمان ؛ امّا عالمان اهل سنّت، نه در زمان نزول، یک داستان اند و نه در محتواى پیام، یک رأى.

 فخر الدین رازى، تقریبا همه اقوال را در میان ده قولى که نقل مى کند، آورده است که آخرین آنها، همسو با دیدگاه شیعه است. نااستوارى آنچه را فخر رازى آورده، با اندک تأمّلى مى توان دریافت . گو این که در آثار دیگران، گاه، مستند و یا مستنداتى از اقوال صحابیان و یا تابعیان براى تأیید آنها گزارش شده است.

 اکنون سزامند است پیش از آن که برخى از آن دیدگاه ها را بیاوریم، مفاد و مفهوم آیه را اندکى بکاویم:


 الف ـ  «بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ؛  آنچه را نازل شده،ابلاغ کن»  .

 این جمله نشانگر آن است که محتواى پیام، پیش تر به پیامبر صلى الله علیه و آله القا شده بوده است و سپس ، آن بزرگوار، مأمور به ابلاغ گشته است ؛ امّا دغدغه و دلهره اى او را از این که پیام را آشکار نماید، باز داشته است. این حقیقت را همه روایات شیعى و برخى از روایات اهل سنّت، تأیید مى کنند. [۲]

 

ب ـ  «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ  ؛  و اگر نکنى، رسالتش را نگزارده اى»  .

 این عبارت ، نشانگر آن است که آیه به روزگارى نازل شده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ابلاغ رسالت کرده، حقّ آیین الهى را گزارده و آموزه هاى الهى را به مردمان رسانده بوده است و اکنون، تأکید مى کند که این پیام، از چنان جایگاهى برخوردار است که اگر رسانده نشود، تمام رسالت ابلاغ شده تباه خواهد شد ، چنان که گویى «رسالت»، یکسر ابلاغ نشده است.

 بدین سان، روایاتى که نزول آیه را در ضمن سوره مائده و از جمله آخرین آیات مدنى مى دانند، استوار است، نه روایات مستثنا بودن و مکّى بودن آن.


 ج ـ  «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ  ؛  و خداوند، تو را حفظ مى کند»  .

 پیامبر صلى الله علیه و آله از چه مى هراسید؟ از قتل؟ از آزار و شکنجه؟ از غوغاسالارى مشرکان و یهودیان؟ و یا از...؟ سیره پیامبر صلى الله علیه و آله نشانگر آن است که او از آنچه مرتبط به خود او بوده، هرگز هراسى به دلْ راه نمى داده است، به همان گونه که خداوند متعال، چگونگى مبلّغان حق و رسولان الهى را توصیف مى کند :  «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَــلَـتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا ؛ [۳] آنان که پیام هاى خداوند را ابلاغ مى کنند و تنها از او، و نه هیچ کس دیگرى، مى هراسند و خدا براى حسابرسى کفایت مى کند»  .

 چگونه مى توان درباره برترین رسول الهى و پایان بخش سلسله رسولان و حق مداران، چنین تصوّرى را روا داشت و ترس از شکنجه و قتل و آزار در راه ابلاغ حق را بدو نسبت داد؟! بدین سان و بدون هیچ تردیدى، این ترس باید رنگى دیگر داشته باشد و ترس از سِتروَنْ شدن خودِ ابلاغ باشد و ترس از جو و فضایى که گسترش حق و تأثیرگذارى ابلاغ را متزلزل مى کند.


 د ـ  «مِنَ النَّاسِ  ؛  از مردم»  .

 بى گمان، «ناس»، اطلاق دارد و نشانگر حراست خداوند از پیامبر صلى الله علیه و آله است ؛ حراست از او در برابر آنان که به گونه اى در به شکست کشاندن این ابلاغ و جلوگیرى از رساندن این پیام، تلاش خواهند کرد.

 بدین سان، روشن است که در دنباله آیه ، مراد از «کفر»، کفر ورزیدن به برخى از آیات الهى و مقصود از «عدم هدایت خداوند» ، توفیق نیافتن آن کفرورزان در خدعه و برنامه ریزى و جوآفرینى شان براى خنثى سازى ابلاغ پیامبر خدا (ابلاغ  «ما اُنزل»  ) است ؛ چرا که اگر مراد از «عدم هدایت»، عدم هدایت به ایمان باشد، با اصل تبلیغ و ابلاغ و فلسفه دعوت، ناسازگار است ؛ مثل آن که خداوند بگوید: آنان را به حکم الهى بخوان ؛ امّا من آنان را هدایت نمى کنم!

 از این رو، بدون هیچ تردیدى، مراد، این است که آنان در خاموش کردن این نور، در طعن زدن به نبوّت، در به شکست کشاندن این ابلاغ، در متّهم کردن پیامبر خدا به «خاندان گرایى» و در تلاش براى جلوگیرى از گسترش پیام، طَرْفى برنخواهند بست.

 نکات و ظرایف این آیه شکوهمند و کارساز، بسى بیشتر از آن چیزى است که به خامه آمد ؛ امّا آنچه را در نقدِ دیدگاه ها آوردیم، بسنده است؛ دیدگاه هایى که بیشتر و پیش تر از آن که در جهت تبیین معناى آیه باشند، در جهت استوارسازى واقعیّت موجود در تاریخ اند. اکنون به برخى از آن اقوال بنگریم.


 دیدگاه ها درباره این آیه

 ۱ . نزول آیه در اوّل بعثت و هراس پیامبر صلى الله علیه و آله از ابلاغ دین!

گویا اوّلین کسى که چنین باورى را پراکنده است، وگرچه نه با قاطعیت، محمّد بن ادریس شافعى است. بر اساس آنچه وى گزارش کرده است، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از دریافت پیام وحى و سوره علق و... از این که مشرکان او را تکذیب کنند، هراس به دل داشت. آیتِ الهىِ :  «اى پیامبر! برسان»  نازل شد تا او را در ابلاغ حق، استوار بدارد و «عصمت» (حفاظت) الهى را در ابلاغ وحى بدو برساند. [۴]

 بر این پایه، از حسن بصرى نیز گزارشى آورده اند که : پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده: لمّا بعثنی اللّه تعالى برسالته ضِقتُ بها ذرعاً ، وعرفت أنّ من الناس من یکذّبنی ؛  خداوند، چون مرا برانگیخت، بر من بسیار سخت و سنگین آمد و دانستم که مرا تکذیب خواهند کرد .  

 پس چندى دست نگه داشت، تا خداوند، این آیه را بر او فرو فرستاد. [۵]

 پاسخ این سخن ، آن است که :

 ۱ . دلیلى بر اثبات آن وجود ندارد و گزارش منسوب به حسن بَصرى مستند نیست ؛

 ۲ . ادلّه اى که اثبات مى کنند سوره مائده آخرین سوره [۶] و یا از آخرین سوره هاى [۷] نازل شده بر پیامبر صلى الله علیه و آله است ، این ادّعا را رد مى کنند .

 ۳ . محدّثان ، مفسّران ، مورّخان و متکلّمان پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام اتّفاق دارند که آیه تبلیغ ، در ارتباط با جریان غدیر خم و ابلاغ امامت امیر مؤمنان است . این شأن نزول ، در بسیارى از مصادر اهل سنّت نیز آمده است و علّامه امینى از سى مصدر حدیثى و تفسیرى اهل سنّت ، آن را روایت کرده است.

 ۴ . متن آیه به روشنى نشان مى دهد که ابلاغ موضوع ویژه اى مورد نظر خداوند متعال بوده و نه مطلق رسالت ؛ موضوع ویژه اى که هموزن همه رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله است ، و آن ، چیزى جز مسئله ولایت و رهبرى امّت پس از آن حضرت نمى تواند باشد .

 افزون بر این همه ، چگونه مى توان باور کرد که پیامبر خدا با آن عظمت و روح بلند و اراده استوار ، در آغاز راه به دلیل ترس از تکذیب و آزار مردم ، از به انجام رساندن رسالت خویش ، سرباز زده باشد تا خداوند متعال ، تضمین کند که مشکلى پیش نخواهد آمد و کسى به او آزارى نمى رساند؟!


 ۲ . نزول آیه در ارتباط با نگهبانى ابو طالب از پیامبر صلى الله علیه و آله!

دیدگاهى دیگر ، سبب نزول آیه را «نگهبانى و حراست ابو طالب (عموى پیامبر خدا) از وى» مى داند و چنین معتقد است که پس از نزول این آیه، پیامبرخدا از عمویش خواست که به سبب وعده خداوند به حراست ، دیگر از وى نگاهبانى نکند.

 ردّ این دیدگاه، افزون بر نقد دیدگاه اوّل (که بر این یکى نیز وارد است)، واقعیّت تاریخ است که پیامبر خدا براى سالیانى، بویژه در مدینه، همچنان نگهبانانى داشته است و وجود «اُسطوانة الحَرَس» [۸] بهترین گواه بر آن است.


 ۳ . تأخیر پیامبر صلى الله علیه و آله در ابلاغ برخى آیات از ترس مشرکان!

شگفتا! برخى بر این باورند که پیامبر خدا برخى از آیات مرتبط با مشرکان و یا یهودیان را آشکار نمى کرد و از این که به او آزارى برسد، مى هراسید. [۹]

 اَسفا که گاه، کسانى گرفتار چه ناهنجارى ها و ملزم به چه نارواگویى هایى مى شوند! آیا مى شود به پیامبر خدا چنین گمانى برد؟! آیا با توجّه به آن زندگانى یکسر شور و حماسه و درگیرى با مظاهر شرک و جاهلیّت، مى توان چنین پندارى درباره پیامبر خدا به ذهن و زبان آورد؟!

 آرا و دیدگاه هاى دیگرى که فخر رازى برشمرده است و در تفاسیر اهل سنّت و مجموعه هاى روایى آنان هم بیشتر از آن نیست، تباه تر از آن چیزى است که آوردیم. فخر رازى، آخرین قول را بدین سان آورده است:

 آیه در فضل على بن ابى طالب نازل شد و چون این آیه نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله دست او را گرفت و گفت : «هرکه من مولاى اویم، على مولاى اوست. خدایا! هر که را دوستش مى دارد، دوست بدار و هر که را دشمنش مى دارد، دشمن بدار!». پس عمر، او را دید و گفت : «اى پسر ابو طالب! بر تو مبارک باد! مولاى من و مولاى هر مرد و زن باایمان شدى». این وجه، نظر ابن عبّاس و براء بن عازب و محمّد بن على [ باقر] علیه السلام است. [۱۰]

 فخر رازى تصریح مى کند که :

 روایت هاى نشانگر این حقیقت، بسیارند ؛ امّا بهتر است بگوییم که این آیه، براى اطمینان بخشى به پیامبر خدا در برابر نیرنگ ها و برخوردهاى یهودیان و نصرانیان است، تا پیامبر خدا نهراسد و در ابلاغ حق، کوتاهى نکند. [۱۱]

 آنچه فخر رازى در این دیدگاه آخر بدان تصریح کرده و روایات مربوط به آن نیز بسى فراوان است، استوار و درست است و شگفتا از مفسّران، محدّثان و متکلّمانى که در برابر آن همه روایات، سر تسلیم فرود نمى آورند و به توجیه ها و تفسیرهایى روى مى آورند که نه با واقعیت تاریخْ سازگارى دارد، نه با شخصیت پیامبر خدا و نه با سیره نورانى و استوارگامى هاى او در جهت ابلاغ حق.


 نزول آیه در واقعه غدیر براى ابلاغ ولایت

بر پایه آنچه گذشت و بر اساس روایات و گزارش هاى بسیار ـ که متون آنها را آوردیم ـ ، آیه «ابلاغ»، روز هجدهم ذى حجّه سال دهم هجرى با تأکید بر آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله بارها بدان پرداخته و به آن تصریح نموده و خداوند در وحى بر او (وحى قرآنى و بیانى) بارها آن را نازل کرده بود  «مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ»  ، در غدیر خم نازل شده است.

 تأکید مى کنیم که  «مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ»  اشاره به هر آن چیزى است که در این زمینه در درازناى رسالت نبوى، بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شده است، چه با وحى قرآنى و چه با وحى بیانى، در مناسبت هاى مختلف، در جمع هاى بزرگ یا در منظر کسانى اندک.

 اکنون پیامبر صلى الله علیه و آله مأمور شده است که در آخرین سال عمر، در آخرین حجّ خویش و در پیش دید ده ها هزار مسلمان که از آبادى ها و شهرهاى جوامع اسلامى آن روز به مکّه آمده اند، با صراحتى تمام و تأکید و دقّتى تام که هیچ گونه تأویلى را برنتابد و هیچ توجیهى را نپذیرد، ولایت على علیه السلام و استمرار پیشوایى و امامت و زعامت وى را علنى کند.

 در این جا پیامبر صلى الله علیه و آله مى هراسد، امّا نه بر جان خود، که او از آغازین روزها، جان را در راه ابلاغ حق بر کف نهاده است ، و نه از مشرکان، که دیگر هیمنه و شکوه دروغینشان در هم شکسته است ، و نه از یهود و نصارا، که اکنون در برابر شکوه و عظمت مسلمانان، دم فرو بسته اند؛ بلکه از درون امّت خود مى هراسد، از نفاق نهفته در میان مسلمانان، از تردیدها و تشکیک هاى مؤمن نمایان . شاید که در اصل رسالت نیز تردید روا دارند و به کلام نبوى یکسر بتازند و او را به خاندانگرایى، تحمیل خویشان نزدیک خود بر مردم و... متهم کنند!

 لحن آیه و روایاتى که متن آنها گزارش شد، نشان مى دهد که در این واپسین روزها نیز امین وحى ، جبرئیل علیه السلام ، بارها ضرورت این ابلاغ را از سوى خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله رسانده است و رسول الهى، از دغدغه خود، سخن گفته است و اکنون این ، آخرین ابلاغ است که :

  «یَـأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ؛  اى رسول! ابلاغ کن ...» [۱۲] .

 خطاب شدن پیامبر خدا با عنوان «رسالت»، سازگارترین صفت با «تبلیغ» است.

 هان! دغدغه دارى؟ دلهره، هراس؟ مگر تو جز رساندن، فروخواندن و آشکار نمودن، مسئولیّت دیگرى دارى؟! بخوان، آشکار کن، ابلاغ کن با نهایت دقّت ، با مقدّمه چینى، تأثیر گذارانه و استوار ؛  «و بر پیامبر، جز ابلاغ نیست».

  «مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ؛  آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده».


 آنچه به پیامبر خدا نازل شده ، چیست و چرا به آن، تصریح نشده است؟ عدم تصریح به آن، مى تواند براى نشان دادن جایگاه والاى آن، براى «تجلیل» و «تعظیم» آن و یا با هدف نشان دادن نبودِ هیچ گونه تصمیم و اختیارى براى پیامبر صلى الله علیه و آله در چگونگى آن و تنها نقش داشتن او در ابلاغ، باشد. از سوى دیگر، نشانگر آن است که زیرکى وى در برابر واکنش هاى هراس آفرین مردمان، هوشمندانه و بجاست، که خداوند نیز آن پیام را در پرده اى از ابهام مى نهد و تا لحظه ابلاغ، از چگونگى آن، پرده برنمى گیرد.


  «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ  ؛  و اگر چنین نکنى، رسالتش را نگزارده اى».

 شگفتا از آنان که در تفسیر آیه، سخنى دیگر آورده اند و چون نخواسته اند «حقیقت» را بنگرند، ره «افسانه» پوییده اند! این جمله را چه سان معنا مى کنند، با این که «نهى از کتمان»، بخشى از آموزه هاى وحیانى است؟ از آنچه بر پیامبر خدا نازل شد، کدام بخش است که چون آشکار نشود و بدان تأکید نشود، از خاطره ها پاک نمى شود؟ و اگر رسالتْ ستیزان، توان ستردن آن را از عینیت جامعه داشته باشند، چنان خواهد بود که گویا اساس دین و بنیاد رسالت و همه مکتب، ابلاغ نشده است؟

 این جمله شکوهمند و شگرف، نشانگر جایگاه والاى آن پیام است و از سوى دیگر، رساننده این حقیقت که پیامبر خدا از رساندن و علنى کردن آن، ناچار و معذور است؛ چرا که خداوند تهدید کرده است، آن هم تهدید به تباه شدن تمام تلاش هاى بیست و سه ساله و سختکوشى ها و رنج ها و سوختن ها و ساختن ها و رزم ها و... .


  «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ؛  و خداوند، تو را از[ گزند] مردم، حفظ مى کند»  .

 حراست و حفاظت از تو، به عهده خداوند است ؛ گو این که تو از فرایند آن، دغدغه دارى و از واکنش هاى کسانى تیره جان، مى هراسى و از جوآفرینى غوغاسالاران، بیم بر جان نشان داده اى ؛ امّا بدان که خداوندِ سبب ساز و سبب سوز، همه را یکسر تباه خواهد ساخت، تمام نقشه ها را، از همه «مردم».

 خداوند، عظمت ابلاغ را باز مى گوید و نیز وجود غوغاسالاران تیره جان را ؛ امّا به این که اینها چه کسانى هستند، تصریح نمى کند؛ چرا که همه حیله ها ، نقش بر آب است و شیطنت ها بر باد ، از سوى هر کسى که باشد.

 کلمه کلمه آیه، نشانگر عظمت و والایى محتواى پیام است و نشانگر دغدغه آفرینى، کین زایى و خشم گرفتن کسانى ... . اى کاش، مفسّران و قرآن پژوهانى که سخن دیگر گفته اند، اندکى از سر تأمّل درمى نگریستند که ابلاغِ چه بخشى از  «ما اُنزل»  این همه دغدغه داشت و با آشکار شدن، خشم مى آفرید و کسانى را به موضعگیرى مى کشانْد و اى کاش، دست کم در واقعیّت هاى تاریخ اسلام مى نگریستند که چه چیزى جبهه گیرى ها را موجب شد و جنجال ها به پا کرد!

 

[۱] مائده ، آیه ۶۷ .

[۲] ر . ک : ص ۲۳۴ ، ح ۷۶۹ .

[۳] احزاب، آیه ۳۹.

[۴] الاُمّ : ج ۴ ص ۱۶۸ . متن ، طولانى است و تنها بخش مورد نیاز را آورده ایم .

[۵] أسباب نزول القرآن : ص ۲۰۴، الدرّ المنثور : ج ۳ ص ۱۱۶.

[۶] ر . ک : ص ۲۵۸ ، ح ۷۸۴ . نیز ، ر . ک : تفسیر ابن کثیر : ج ۳ ص ۳ ، التحریر والتنویر : ج ۴ ص ۲۵۵ .

[۷] أسباب نزول القرآن : ص ۲۰۴ ، الدرّ المنثور : ج ۳ ص ۱۱۶ .

[۸] ستونى بوده است در مسجد مدینه که نگهبانان پیامبر صلى الله علیه و آله در کنار آن مى ایستاده اند .

[۹] الوسیط : ج ۲ ص ۲۰۸، تفسیر الفخر الرازى : ج ۱۲ ص ۵۳ .

[۱۰] الوسیط : ج ۲ ص ۲۰۸، تفسیر الفخر الرازى : ج ۱۲ ص ۵۳ .

[۱۱] الوسیط : ج ۲ ص ۲۰۸، تفسیر الفخر الرازى : ج ۱۲ ص ۵۳ .

[۱۲] و به خاطر این پیام بلند و سرنوشت ساز و خیره کننده و عظیم بود که این حج، «حَجّة البلاغ» نام گرفت. چه نام زیبا و خاطره انگیزى! و شگفتا که مورّخان کوشیده اند این نام ارجمند خاطره آفرین را از یادها ببرند! ابن اسحاق مى گوید : «فکانت حَجّة البلاغ وحَجّة الوداع، وذلک أنّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله لم یحجّ بعدها...» (السیرة النبویّة ، ابن هشام : ج ۲ ص ۶۰۶) .


Related image









منبع:    http://www.imamalinet.net

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.