لا مالَ أعوَد من العقل.
هیچ دارایى سودمندتر از خرد نیست.1
لا علمَ کالتفکّر.
هیچ دانشى همانند تفکر (و اندیشه براى کسب حقایق) نیست.2
الفکرُ مرآة صافیة.
اندیشه، آیینه اى است صاف و شفاف.3
العقلُ حُسامٌ قاطع.
خرد، شمشیرى برنده است.4
إن أغنى الغنی العقل، و أکبر الفقر الحُمق.
سرشارترین توانگرى، خردمندى است و بزرگ ترین تهیدستى نابخردى است.5
أفق أیها السامع من سکرتک و
استیقظ من غفلتک و اختصر من عجلتک، و أنعم الفکر فیما جاءک على لسان النبى
الامى صلى الله علیه و آله ما لابدّ منه و لا محیصَ عنه.
پس
بیدار شو اى شنونده! و به خود آى از آن مستى که تو را از تو ربوده و از
غفلتى که تو را در خود فرو برده است و از شتاب و حرص و آز در امور دنیوى
(بیش از نیازهاى ضرورى) کم کن و خوب بیاندیش در آنچه که به زبان پیامبر امى
صلى الله علیه و آله به تو رسیده است، امورى که چاره و گریز از آن ها
امکان پذیر نیست.6
لا عقلَ کالتدبیر.
هیچ عقل و درایتى مانند تدبیر و دوراندیشى نیست.7
رسولُک ترجمانُ عقلک، و کتابک أبلغ ما ینطق عنک !
فرستاده تو بازگو کننده خرد توست و نامه ات رساترین سخنگوى توست.8
فرض الله... ترکَ شُرب الخمر تحصیناً للعقل.
خداوند واجب فرمود... ترک شرابخوارى را به منظور نگهدارى خرد.9
نعوذ بالله من سُبات العقل، و قُبح الزَلل.
پناه مى بریم به خدا، از خفتن عقل و زشتى لغزش.10
عُجب المرء بنفسه أحد حُسّاد عقله.
خود پسندى انسان یکى از حسودان خرد اوست.11
أکثر مصارع العقول تحت بُروق المطامع.
بیشترین محل زمین خوردن ها و لغزش خردها، در پرتو درخشندگى طمع هاست.12
اعلموا أن الامل یُسهى العقل، و یُنسى الذکر.
بدانید که آرزو، خرد را دچار خطا مى کند و یاد خدا را به فراموشى مى سپارد.13
التودّد نصفُ العقل.
اظهار مودت و دوستى با مردم نیمى از خردمندى است.14
کفاک من عقلک ما أوضح لک سُبُلَ غَیّک من رُشدک.
از فایده خردت تو را همین بس، که راه و بیراه را بر تو روشن سازد.15
إن العاقل یتّعظ بالاداب، و البهائم لا تتّعظ الا بالضرب !
خردمند با آداب پند مى پذیرد؛ اما چهار پایان پند نپذیرند جز با کتک!16
اذا تمّ العقل نقصَ الکلام.
چون خرد کامل شود، سخن کم گردد.17
انما البصیر من سمع فتفکّر، و نظر فأبصر، و انتقع بالعبر، ثم سلک جُدداً واضحاً یتجنّب فیه الصرعة فى المهاوى.
جز
این نیست که انسان با بصیرت کسى است که بشنوند و در آن بیاندیشد و نظر کند
و بینا شود و از تجارب دنیا بهره گیرد، سپس در راه راست و روشن حرکت کند و
از سقوط در سیه چال ها، و از گمراهى در کج راهه ها بپرهیزد.18
من فَهِم عَلِم غور العلم؛ و من عَلِم غور العلم صدَر عن شرائع الحکم.
کسى که فهم دارد، از عمق حقایق علمى آگاه مى شود و کسى که از عمق حقایق آگاه شود، از دریای حکمت ها سیراب مى گردد.19
رحم الله امرأ تفکّر فاعتبر، و اعتبر فأبصر.
خدا رحمت کند مردى را که اندیشید و عبرت اندوخت و از عبرت اندوخته بینایى یافت.20
قد سئل عن العاقل فقال علیه السلام: هو الذى یَضَع الشىء مواضِعَه. فقیل: فصِف لنا الجاهل، فقال: قد فعلتُ.
على علیه السلام در پاسخ به این پرسش که خردمند کیست؟ فرمود: خردمند کسى است که هر چیزى را در جاى خود به کار برد.
عرض شد: نادان را نیز براى ما توصیف فرما! فرمود: توصیف کردم.21
لیس للعاقل أن یکون شاخصاً الا فى ثلاث: مرمّة لمعاش، أو خُطوة فى معاد، أو لذّة فى غیر مُحرّم.
خردمند را شایسته نیست که سفر کند مگر براى یکى از سه مقصد: اصلاح امور زندگى، تحصیل توشه آخرت و لذت بردن بر وجه حلال.22
اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایه لا عقل روایة، فان رواة العلم کثیر، و رعاته قلیل.
هرگاه خبرى شنیدید با عقل بسنجید و به روایت آن بسنده نکنید، زیرا راویان دانش بسیارند؛ اما نظر کنندگان در آن اندک.23
صدرُ العاقل صندوقُ سرّه.
سینه خردمند، صندوق راز اوست.24
قطیعة الجاهل تَعدِلُ صلة العاقل.
بریدن از نادان، برابر پیوند با داناست.25
لیس لواضع المعروف فى غیر حقه و
عند غیر أهله من الحظّ فیما أتى الّا مَحمَدة اللئام و ثناء الاشرار و
مقالة الجُهّال، مادام مُنعماً علیهم.
براى
آن که نیکى ها را در غیر موردش و در اختیار غیر اهلش قرار دهد، بهره اى جز
ستایش انسان هاى پست و درود گفتن ناکسان و گفتار نادانان نیست، و این ها
نیز تا وقتى که به آن ها بخشش مى کند، مى باشد.26
قلبُ الاحمق فى فَیه، و لسان العاقل فى قلبه.
دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در دل اوست.27
الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله؛ سائلهم متعنّت، و مُجیبهم متکلّف، یکاد أفضلهم رأیاً یردّه عن فضل رأیه الرضا و السُخط.
مردم
کوته اندیش و کم خردند مگر آن کس که خداوند مصونش بدارد، پرسش کننده شان
آزار دهنده است و پاسخ دهنده شان در جواب گفتن دچار تکلف اند؛ اگر در
میانشان صاحب رأى و اندیشه اى هم باشد، خشم و خشنودى (و حب و بغضش) او را
از اظهار رأى درست باز مى دارد.28
ما مَزح امروءٌ مَزحَة الّا مَجّ من عقله مَجّة.
هیچ کس مزاحى نکرد، مگر این که اندکى از عقل او کاسته شد.29
أرضکم قریبة من الماء، بعیدة من السماء. خفّت عقولکم، و سَفهت حلومُکم، فانتم غرض لِنابل، و أکلة لآکل، و فریسة لصائل.
در
نکوهش بصریان بعد از جنگ جمل فرمود: سرزمین شما به آب دریا نزدیک و آسمان
دور است، مردمانى سبک سر و سست خردید؛ از این رو، آماج هر تیرانداز و لقمه
هر خورنده و طعمه هر درنده اى قرار می گیرید.30
کم مِن عقل أسیرٌ تحتَ هوى أمیر!
چه بسیار خردى که اسیر هوسرانى امیرى است.31
أیتها النفوس المختلفة و القلوب
المتشتتة! الشاهدة أبدانهم، و الغائبة عنهم عقولهم، اظأرکم عن الحق و أنتم
تنفرون عنه نفور المعزىّ من وعوَعة الاسد!
اى
جان هاى گونه گون و دل هاى پراکنده! همانان که پیکرهایشان پیداست و
خردهایشان از آنان غایب است! شما را با مهر و محبت به سوى حق مى برم اما
شما از آن مى رمید همچون رمیدن بره از نعره شیر.32
... فإن الشقى من حُرِم نفع ما أوتى العقل و التجربة.
همانا بدبخت کسى است، که از منافع خرد و تجربه محروم باشد.33
من الخُرق المعاجلة قبل الامکان، و الأناة بعد الفرصة.
از کم خردى شخص است، شتاب کردن در چیزى پیش از امکان آن، و از دست دادن چیزى پس از رسیدن فرصت آن.34
من عشق شیئا اغشى بصرَه و أمرض
قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باُذن غیر سمیعة، قد خَرَقت الشهوات
عقله، و أماتت الدنیا قلبه، و ولهت علیها نفسه، فهو عبدٌ لها.
هر
کس که به چیزى عشق ورزد، چشمش نابینا و دلش بیمار گردد؛ یعنى با دیده
نادرست به آن مى نگرد و با گوش ناشنوا آن را مى شنود. شهوت ها عقلش را از
میان مى برند و دنیا دلش را مى میراند و او را شیفته خو مى سازد و او بنده
دنیا مى گردد.35
الناظر بالقلب، العامل بالبصر یکون مبتدأ عمله أن یعلم أعملُه علیه أم لَه؟! فإن کان له مَضَى فیه، وإن کان علیه وقف عنه.
کسى
که چشم دل را گشوده و از روى بصیریت کارى را انجام مى دهد، باید پیش از
انجام آن بداند که آن کار به زیان اوست یا به سودش که اگر به سود اوست آن
را به جا بیاورد و اگر به زیانش باشد ترک نماید.36
من تفکّر أبصرَ.
کسى که فکر کند بیناتر خواهد بود.37
ثمرة التفریط الندامة و ثمرة الحزم السلامة.
نتیجه نیاندیشیدن و کوتاهى کردن در کار، پشیمانى و ثمره دور اندیشی و احتیاط سلامتى است.38
ما استودع الله امرأ عقلا الّا استنقذه به یوماً ما!
خداوند هیچ کس را عقل و خرد نداد جز این که روزى با آن وى را از هلاکت نجات داد.39
لیست الرَویّةُ کالمُعاینة مع الابصار، فقد تکذِبُ العیونُ اهلَها، و لا یَغُشّ العقلُ مَن استنصَحَه.
اندیشیدن
مانند دیدن با چشم نیست، چه بسا چشم ها به صاحب خود دروغ نشان مى دهد؛ ولى
خرد به کسى که از او نصیحت بخواهد غش و خیانت نمى کند.40
أحضروا آذان قلوبکم تفهَموا.
گوش هاى دل هایتان را آماده کنید تا بفهمید.41
الظفرُ بالحزم، و الحزمُ بإجالة الرأى، و الرأىُ بتحصین الاسرار.
پیروزى با دور اندیشی به دست مى آید و دور اندیشی با رایزنى و رأى با راز دارى.42
لا یغشّ العقل من استنصَحه.
خرد، به کسى که از او راهنمایى بخواهد خیانت نمى کند.43
یا بُنىّ! إنى و إن لم أکن
عمرتُ عمرَ من کان قبلى، فقد نظرتُ فى أعمالهم، و فکرتُ فى أخبارهم، و سرتُ
فى آثارهم؛ حتى عدتُ کأحدهم، بل کأنى بما انتهى الىّ من أمورهم قد عُمّرت
مع أولهم الى آخرهم.
امام على علیه السلام در وصیت اش به امام
حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! من هر چند به مقدار گذشتگان عمر نکرده ام،
اما در اعمال آنان دقت کرده ام و در اخبار آنان کنجکاوى نموده ام، در آثار
آنان آن قدر گردش کرده ام که در ردیف آنان شمرده شده ام، بلکه تو گویى که
کارهاى آنان به من منتهى شده است، من با همه آنان زندگى کردم.44
_____________________
پی نوشت:
منبع: http://ahlolbait.com